مادر من با همه مادرها فرق داره

ساخت وبلاگ

با نام و یاد دوست


سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:


نقل قول:


هیجده ساله بود که بنده رو به دنیا اورد .ایشون الان چهل و سه ساله هستند
مادر , من هیچ وقت مثل بقیه ی مادر , ها برای ما صبحونه اماده نمیکرد .اگر تایم بعد از ظهر بودیم هیچ وقت ناهار اماده نبود .هیچ وقت به مدرسه نیومد که از وضعیت تحصیلی ام با خبر بشه
شب ها خودمون مسئول رخت خواب پهن کردن بودیم .کار کردن تا حالا کسی رو نکشته .تلخی این ماجراینجاست که صب از خواب بیدار میشدیم نه از پتو خبری بود نه بالشت .چون مادر دلسوووووووووووووووووز و مهربان اون رو از سر ما برداشته .
وقتی با هم سن و سال های خودم بازی میکردم و دعوامون میشد .مادرم هیچ وقت پشت من نبود .همیشه مقابلم بود .حتی اگه حق با من بود .حتی اگه من اشتباه نکرده بودم .
جلوی جمع .غریبه و اشنا فرقی نداشت .شخصیت ما رو خرد میکرد .کوچکتر که بودیم که کتک هم میزد .اما وقتی بزرگتر شدیم با حرف هاش ذره ذره ادم و زجر میداد
دختر فلانی و دیدی؟ همه ی کارهای خونه رو انجام میده .اشپزی میکنه .فلان میکنه
تعریف خوب بودن یعنی این ؟ یعنی دختر همه ی کارهای خونه داری و به عهده بگیره ؟ من فکر میکردم این وظیفه ی مادره و بچه ها فقط وظیفه شون در حد کمکهههه .کمککککک
هیچ وقت ویژگی های مثبتم و ندید .با اون که موقعیت اش و داشتم هیچ وقت با نامحرم ارتباط نداشتم .هیچ وقت راه کج نرفتم .از بین همه هم سن و سالام موقعیت تحصیلی خوبی داشتم . اما هیچ وقت اینا رو ندید .لوح تقدیر هام و ندید .اول شدن هام وندید .موفقیت هام و ندید
تمام خاطرات کودکیم توی کتک و تحقیر شدن ها گذشت
بعضی شب ها که میخوابیدم به این فکر میکردم وسایلم و بریزم تو کوله پشتیم و برای همیشه خونه رو ترک کنم
اما محبت های پدرم مانعم میشد که صبر کنم شاید فردا یه شروع بهتری باشه
الان به دختر هیجده ساله میگن بچه .میگن موقعیت ازدواج ن داره , .اما مادر من از دوازده سالگی به من خاستگار معرفی میکرد .در صورتی که در اون سن نه به بلوغ فکری نه بلوغ جنسی نرسیده بودم
یکی از مهم ترین و اصلی ترین دلیل ازدواجم فقط و فقط دوری از مادرم بود .پدرم فوت شد و دیگه تحمل مادرم برایم سخت تر از سخت شده بود
همه از خودشون میگذره به خاطر بچه هاشون .اما برای من اینجوری نیست .من و کوچیک میکنه که خودش و بزرگ نشون بده .تموم سیسمونی فرزندم و خودم تهیه کردم .اما پیش همه گلایه کرد که با سختی سیسمونی رو تهیه کرده و باعث شد همه من و سرزنش کنند که چقدر بی فکر و خودخواهی ؟
وقتی که با درد تو ماشین نشسته بودم و منتظر مامانم بودم تا بیاد بریم بیمارستان فکر میکنید چه میکرد ؟؟؟
جلو اینه ارایش میکرد
وقتی هم که نوه اش به دنیا اومد مدام کنار گوشم میگفت اخه چرا اینقدر زشته ؟ به کی رفته ؟
هنوز یک ساعتم نبود که نوه اش به دنیا اومده بود .روی صندلی خوابید
من تا صبح گریه کردم و هم تختی هام کمکم کردند تا نوزادم و در اغوش بگیرم
بعدش که نگم .مثلا من مریضم .اصلا نذاشتن بنده یه روز استراحت کنم .قدیما زنی که فرزندشو به دنیا اورده رو پرستاری میکردن اما من !!!!؟ .مدام میگفتن مهمون اومده زشته پاشو .عملا رژیم بنده رو از همون روز شورع کردند .غذا نخور .این و نخور .من پونزده روز روی مبل نشسته بودم و شب ها هم تا صبح به خاطر نوزاد بیدار بودم .بعد از اون ماجرا به خاطر ضعفی که داشتم بیمارستان بستری شدم
که ایشون گفتن حوصله ی مریض داری ندارم و برادرم برای نگهداری از من به خونمون اومد
چقدر سخته .تو روزایی که به مادر احتیاج داشتم .نبود .هیچ وقت نبود .هیچ وقت مادر خوبی نبود
مادر من نه زشته .نه پیر .نه بی سواد .برعکس زیبا و امروزی هستند .نوع لباس پوشیدنشون دنیایی با من فرق داره , .تموم ذوق اش اینه که بریم بیرون و به همه نشون بده من دخترشم
نه به خاطر اینکه از داشتن من خوشحاله .خیر .چون در کنار من بیشتر شبیه یه خواهر بزرگتره
جای ما برعکس شده .بنده به ایشون باید بگم اینکار و نکن .اینطوری رفتار کن .
دوسش دارم .ولی خیلی خیلی خیلی خیلیییی ازش دلخورم
واقعا بهشتی که خداوند به من وعده شو داد زیر پای این مادره ؟



با تشکر

در پناه قران و عترت موفق باشید
عکس کده...
ما را در سایت عکس کده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عکاس شهر axadeh بازدید : 361 تاريخ : شنبه 1 دی 1397 ساعت: 14:03

خبرنامه